کد مطلب:77561 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

خطبه 077-نیایش











و من كلمات كان یدعو بها علیه السلام

یعنی از كلمات است كه امیرالمومنین علیه السلام دعا به آن كلمات می كردند:

«اللهم اغفر لی ما انت اعلم به منی.»

یعنی پروردگارا! ستر كن و محو گردان از من آن گناه و نقصی را كه تو داناتری به آن از من. و طلب مغفرت در این مقام عبارت است از طلب ستر و محو آثار قوه ی طبیعیه، به ظهور و غلبه ی آثار قوه ی عقلیه و اگر چه انبیا و اوصیا خصوصا خاتم ایشان صلوات الله علیهم-از عالم طبع رسته و از وابستگی و وابسته جسته اند، اما چون مراتب معارج كمالات عقلانیه غیر متناهی (است) و به مرتبه ای نمی رسد كه فوق آن نباشد و استعداد ایشان نیز به سر حد كمال است، پس مادامی كه در قید حیات باشند، به تقریب تحمل مشاق هدایت و ارشاد آنا فانا در ترقی و عارج معارج كمالات باشند. و هر مرتبه (ای) از مراتب فوق، ساتر و ماحی مرتبه ی تحت باشد، پس ایشان در حقیقت دائم مستغفر باشند، بلكه وجود و كون در این عالم، بلكه مطلق وجود امكانی، ذنبی است عظیم و صاحبش تا بالمره از وجود خود و غیرفانی و محو شهود و حضور حق نگردد از گناه پاك نشده است و دوام این حالت، بی استخلاص از دام حیات فانی ممكن و میسر نگردد، پس كمل از عباد، در هر مقامی از مقامات، طالب ستر و محو و فنا در آن مقام و رسیدن به فنای مطلق كه حیات مطلق است، باشند. و همت آنها در اهتمام استغفار و اتمام آن بیشتر از همه كس مصروف باشد.

«فان عدت فعد لی بالمغفره.»

[صفحه 385]

یعنی اگر عود كنم به گناه، پس عود كن از برای من به مغفرت، یعنی به هر مرتبه از مراتب كمال كه از فیض و فضل تو برسم، چون نسبت به مرتبه ی فوق، نقص و گناه است، پس عود كرده ام به گناه، پس تو نیز از فضل و كرمت عود كن به مرحمت دیگر و عطا كن مرتبه ی فوق او را كه ساتر و ماحی آن مرتبه باشد.

«اللهم اغفر لی ما وایت من نفسی و لم تجد له وفاء عندی.»

یعنی خداوندا، عفو كن وعده و التزام مرا از جانب نفس خودم و حال آنكه نیافتی از برای آن وعده وفا را در نزد من و آن وعده كمال شوق به عدم اعتناء و مبالات به امور طبیعیه و اشتغال به علوم عقلیه بالتمامه بود و عدم وفا به آن وعد، انهاض قوه ی غضبیه است در جهاد فی سبیل الله، مثلا اگر چه وسیله باشد از برای كمالات عقلیه، لكن غضب من، من حیث انه غضب، ذنب و حجاب قوه ی عقلیه است و عفو و سر او بالمره از اهم مطالب است.

«اللهم اغفر لی ما تقربت به الیك بلسانی ثم خالفه قلبی.»

یعنی خدایا عفو و ستر كن از برای آن فعل و عملی را كه تقرب جستم به او به سوی تو، پس مخالف بود او را دل من، یعنی ملایم با عقل من نبود بالذات، مثل قتل كفار، اگر چه از اقرب قربات است، لكن بالذات چون هیجان قوه ی غضبیه ی طبعیه است منافر عقل و ذنب است و محو و ستر او و عمل به آثار او و بدون اعانت به قوه ی طبیعیه كه از خاصیت مجردات است، از اهم مهام و اتم مرام است.

«اللهم اغفرلی رمزات الالحاظ. و سقطات الالفاظ. و شهوات الجنان. و هفوات اللسان.»

یعنی خداوندا! عفو كن اشاره های نگاه به گوشه ی چشم را و لغزشهای الفاظ را، یعنی سخنان بد درشت را و خواهشهای دل و التذاذ به ملتذات دنیویه را و لغزشهای زبان را، یعنی سخنان دنیاویه را، غرض استعمال جوارح است در مواقع ضروریه ی طبیعیه، اگر چه غایت و فایده ی آن، منافع و مصالح عقلیه و شرعیه باشد، اما از جهت اینكه تقویت قوه ی طبعیه است، عفو و ستر اعمال آن و فعل و عمل بدون آلیت اعضا و جوارح، از اصلح مصالح و انفع منافع و مستحسن شرایع و طبایع باشد.

[صفحه 386]


صفحه 385، 386.